به گزارش فرهنگ امروز به نقل از هنرآنلاین؛ میرجلال الدین کزازی گفت: هنر هنگامی در کار میآید که آدمی آنچه را میاندیشد، میشناسد و درمییابد، میزید. خواست من از این سخن آن است که ستاندهها از جهان بیرون، از جهان پیرامون هنگامی بنمایههای هنری را میتوانند ساخت که با نهان و نهاد آدمی درآمیزند، آنچنان پیوند بگیرند، پیوندی سرشتین و ساختاری که هنرمند نتواند به درستی و روشنی خواستگاه آنها رابیابد و نشان بدهد.
این پژوهشگر و نویسنده معاصر گفت: خواستگاه هنر، ناخودآگاهی هنرمند است. از همین روی آفرینش هنری به ناچار کاری است که ناخودآگاه و ناخواسته انجام میپذیرد، مانند هر آفرینش دیگر. هیچ هنرمندی نمیتواند با پیش اندیشی و برنامه ریزی به آفرینش هنری دست بیازد. بی گمان همواره هر هنرمند پیرنگی به هنگام آفرینش دارد اما هرگز نمیتواند برنامهای روشن و باریک از پیش برای آفرینش بریزد و آنچه را میخواهد کرد موی به موی در آن برنامه بیاورد؛ انگیزهای نیرومند، تاب ربای، شکیب سوز، او را وا میدارد که به آفریدن بیاغازد.
کزازی اظهار داشت: من چند بار، در بازنمود و روشن داشت کارساز در آفرینش هنری از نگاره و انگارهای پندارینه بهره بردهام، آن نگاره و انگاره این است:جهان درون هنرمند، ناخودآگاهی او، به دریایی میماند نهفته، ناشناخته انگیزه آفرینش هنری این دریا را به شور میآورد، گاهی توفانی سهمگین ، لگام گسل، مرز شکن در آن برمیانگیزد.
او ادامه داد: این دریا برمیشورد؛ میتوفد. خیزآبهای سترگ، سهمناک به بلندی کوه، کوهی بشکوه، در آن بر میخیزد؛ بالابرمیافرازد؛ کوبان و روبان، دمان و بی امان، دریا را در مینوردند، به کرانه میرسند. تا دورجای بر کرانه میپویند؛ دامان درمیگسترند. سپس کمابیش، از توش و توان افتاده، دیگر بار به دریا بازمیگردند. اگر آن دریا را ناخودآگاهی هنرمند بدانیم، کرانه خودآگاهی اوست. هنگامی که خیزآبها به دریا بازمیگردند؛ توفان فرو مینشیند، نشانههایی از آن خیزآبها بر ماسهها و خاک نرم کرانه میماند. این نشانههاست که هنر از آنها مایه میگیرند. اگر آن توفان در آن دریا پدید نیاید؛ اگر آن خیزآبها بر کرانه ندوند و نپویند، آفرینش هنری در کار نخواهد بود.
کزازی گفت: بر پایه آنچه گفته آمد، آنچه ما آن را هنر مینامیم از ناخودآگاهی هنرمند برمیخیزد؛ خواستگاه و آبشخور و سرچشمه آن ناخودآگاهی است اما اگر آنچه در ناخودآگاهی گذشته است، راه به خودآگاهی نبرد آفرینش هنری بسامان و سرانجام نخواهد رسید.
او در پایان گفت: پس هنر، هنر راستینِ سرشتین، آن است که بتواند آنچه را در ناخودآگاهی هنرمند گذشته است، آزمونهای نغز و ناب نهانی هنرمند را که تنها ویژه اوست به شیوهای که دیگران، هنردوستان بتوانند آن را دریافت و آزمود به آنان برساند تا هنردوست بتواند، به یاری هنر، در آن آزمونها که در گونه خود بی همانند و تنها ویژه هنرمند، با او هنباز و همراز و دمساز بشود.
نظر شما